نقش ورولف در سناریو اپیک

ورولف

معرفی نقش ورولف

سیرکل سیتی تنها به خاطر زیبایی طبیعی‌اش معروف نبود؛ این شهر کوچک پُر بود از افسانه‌ها و رازهایی که گویی میان درختان پنهان شده بودند. مردم در گوشه و کنار قصه‌هایی مخوف از جنگل زیبا و رازآلود برای هم نقل میکردند. داستان‌هایی از جادوگران و مراسم‌های رازآلود شان یا گرگینه‌های باستانی و طنین صدای زوزه‌هایشان در هنگام ماه کامل. هرچند بسیاری از ساکنین سیرکل سیتی اعتقادی به این داستان‌ها نداشتند.

ورولف، هیزم شکن میانسال شهر بود که در شهر کوچک و اسرارآمیز سیرکل سیتی زندگی می‌کرد. مردم شهر او را با موهای تیره اش که به رنگ شب بود و دست‌های سخت و پینه بسته اش می شناختند.  او روزها در جنگل‌های انبوه و قدیمی، که همچون اقیانوسی سبز شهر را احاطه کرده بودند، به کار هیزم‌شکنی مشغول بود و شب‌ها الوارهایش را در مغازه کوچک و محقر خود می‌فروخت. زندگی ساده‌اش با طبیعت درهم‌تنیده بود؛ هر درختی که می‌برید، نهالی جوان به جایش می‌نشاند، گویی برای هر زندگی که می‌گرفت، دِینی به جنگل می‌پرداخت.

ورولف در حال هیزم شکستن

ورولف نیز مثل بیشتر سکنه شهر علی رغم اخت و الفتی که با جنگل‌های رازآلود شهر سیرکل داشت به این افسانه‌ها توجهی نمی‌کرد. او مرد عمل بود، نه قصه و خیال. تا شبی که زندگی‌اش برای همیشه تغییر کرد.

آن شب، جنگل بیش از همیشه ترسناک به نظر می‌رسید. مه نقره‌گون میان درختان می‌خزید و بادی سرد شاخه‌ها را می‌لرزاند. ورولف که دیرتر از همیشه کارش را تمام کرده بود، در سکوتی سنگین به سوی خانه‌اش بازمی‌گشت. درختان با سایه‌های درازشان مانند غول‌هایی خفته او را احاطه کرده بودند. ناگهان، صدایی عجیب و گوش‌خراش سکوت را شکست؛ صدایی شبیه زوزه‌ای گنگ که با خنده‌ای خفه همراه بود.

ورولف با دلی لرزان ایستاد. دست‌هایش مشت شد و نفس‌هایش به سرعت بالا و پایین می‌رفتند. قبل از آنکه بتواند به خودش بیاید، موجودی از دل سایه‌ها بیرون جَست. چشمانی سرخ و خیره، دندان‌هایی تیز و بدنی پوشیده از خزی سیاه. این موجود عظیم‌الجثه چیزی نبود جز گرگینه‌ای که افسانه‌های محلی از آن خبر می‌دادند. هیولا نعره‌ای کشید که درختان را به لرزه انداخت. ورولف می‌خواست فریاد بزند، اما گویی صدا در گلویش گره خورده بود.

در یک لحظه، این موجود دهشتناک به او حمله کرد. چنگال‌هایش پوست و گوشت ورولف را درید و دندان‌هایش در شانه او فرو رفت. درد چنان وحشتناک بود که دنیای اطرافش تاریک شد. اما هیولا قصد کشتن او را نداشت. قبل از اینکه ناپدید شود، نگاهی عجیب و مرموز به او انداخت؛ نگاهی که سرشار از چیزی بیش از خشم یا گرسنگی بود. گویی گرگینه هدفی فراتر از شکار داشت. او ورولف را به حال خود گذاشت، نه از سر ترحم، هیولا نقشه‌ای شوم‌تر برای او داشت؛ نقشه‌ای که می‌توانست نفرین، رنج و تاریکی را به عمق وجودش پیوند بزند.

ورولف به سختی خود را به خانه رساند. زخم‌هایش را بست و کوشید آنچه رخ داده بود را از ذهنش پاک کند. اما تب‌های شبانه و کابوس‌هایی که هر شب بیشتر و بیشتر می‌شدند، به او مهلت ندادند. پزشکان از او قطع امید کردند و هیچ راه درمانی برای وی نیافتند. جادوگران کهن شهر نیز چیزی جز سکوت و نگاه‌های نگران به او نمی‌دادند. همه‌شان یک چیز می‌گفتند: این نفرین است، نه بیماری.

ورولف در دل تاریکی جنگل

شب‌ها و روزها از پس هم می گذشتند. هر روز که به انتها می‌رسید، امید ورولف برای دیدن دوباره طلوع آفتاب کمرنگ‌تر میشد. اما دقیقا روزی که همه انتظار داشتند با طلوع خورشید، بدن سرد و بی روح ورولف را از خانه اش به سمت قبرستان تشیع کنند، اتفاقی عجیب رخ داد. ورولف با طلوع روز ششم ناگهان از خواب برخاست؛ زنده، قوی‌تر و پرانرژی‌تر از همیشه. اما چیزی در درون او تغییر کرده بود؛ چیزی که خودش هنوز نمی‌فهمید.

شب ماه کامل، حقیقتی هولناک بر او آشکار شد. در لحظه‌ای که ماه چون چراغی نقره‌ای بر فراز آسمان درخشید، تبی سوزان تمام بدن ورولف را فرا گرفت. او حس کرد که چیزی در عمق وجودش در حال تغییر است. استخوان‌هایش با صدایی هولناک شروع به شکستن کردند و دوباره شکل گرفتند، گویی طبیعت او را از نو می‌ساخت. عضلاتش منبسط شدند و پوستش زیر فشار این دگرگونی ترک برداشت و با خزی سیاه و درخشان پوشیده شد. دستانش به چنگال‌هایی کشنده مبدل شدند که می‌توانستند هر چیزی را در مسیرشان پاره کنند. درد چنان شدید بود که می‌خواست فریاد بکشد، اما تنها صدایی خشن و غیرانسانی از گلویش خارج شد.

چشمانش، که زمانی آرامشی انسانی را منعکس می‌کردند، اکنون مملو از خون شده بودند و نگاهش شکارچی‌ای بی‌رحم را تداعی میکرد. نفس‌های عمیق و سنگینش هوا را می‌لرزاند و عطشی سیری‌ناپذیر برای خون درونش زبانه می‌کشید. او دیگر انسان نبود؛ گرگینه‌ای بود وحشی، درنده و بی‌رحم، که هر نشانی از انسانیتش را در زیر نور سرد ماه از دست داده بود.

آن شب، سیرکل سیتی به کابوسی زنده تبدیل شد. گرگینه‌ای وحشی، بر سر ساکنان شهر یورش می‌برد. طنین صدای فریاد شهروندان که در کوچه‌های تنگ و تاریک شهر میپیچید شهر را فراگرفته بود. میدان شهر گویی به حمام خون مبدل شده بود. کشتار تا سپیده دم ادامه داشت. صبح روز بعد، ورولف با بدنی زخمی و ذهنی آشفته در غاری تاریک از خواب برخاست. خاطرات شب گذشته، همچون سایه‌هایی مبهم، در ذهنش شناور بودند.

ورولف اکنون به حقیقت تلخ نفرینش آگاه شده بود؛ نفرینی که او را در هر ماه کامل به موجودی وحشی و خون‌آشام تبدیل می‌کرد، هیولایی که حتی خود او توان مهارش را نداشت. ترس و وحشتی که در دل ساکنان شهر سیرکل سیتی ایجاد شده بود، او را به انزوا کشاند. ورولف، برای محافظت از مردم و شاید بیشتر برای نجات از شکار شدن، خود را به غاری تاریک و پنهان در اعماق جنگل تبعید کرد. این تبعید، برای او چاره‌ای تلخ بود؛ چرا که هم از مردم شهر دور می‌ماند و هم از خشم و تلاششان برای نابودی‌اش در امان بود. اما آیا این انزوا کافی بود تا او از هیولای درونش و نفرینی که بر زندگی‌اش سایه انداخته بود، رهایی شود؟!

سیرکل سیتی

در چه سناریوهایی نقش گرگینه به کار می رود؟

این نقش در اصل متعلق به سناریوی اپیک است. با این حال، سناریوی دیگری به نام «گرگینه یا ورولف» نیز وجود دارد که در آن، گرگینه به‌عنوان یک کاراکتر مستقل معرفی می‌شود. همچنین در سناریوی «شب مافیا» از این کاراکتر استفاده شده است، اما داستان و قابلیت‌های آن متفاوت است.

قابلیت ها و ضعف های نقش ورولف

قابلیت‌های ورولف:

ورولف در شب‌های فرد (شب‌هایی که ماه کامل نیست) به‌صورت انسان در غار خود مخفی است. مکان این غار برای هیچ‌کس مشخص نیست و به همین دلیل، ورولف در این شب‌ها غیرقابل‌دسترس و نامیرا است. در این شرایط، شلیک‌های شخصیت‌های مختلف مانند پدرخوانده، مافیاها و اعضای تیم شهروندی هیچ تاثیری روی او ندارند.

اما در شب‌های زوج که ورولف به‌عنوان گرگینه فعال است، دو قابلیت دارد:

  1. ماندن در غار:
    در این حالت، ورولف از غار خود خارج نمی‌شود و قابلیت او مشابه “وترن” در حالت آلارم روشن است. هر شخصیتی که به او نزدیک شود، کشته خواهد شد؛ فرقی نمی‌کند این شخصیت به کدام تیم تعلق دارد.
  2. خروج از غار و حمله:
    اگر ورولف تصمیم بگیرد از غار خود خارج شود، هر شخصیتی را که ملاقات کند، از بین می‌برد.
    • اگر ورولف به هر شخصی حمله کند و کاراکتر دیگری در آن شب با این شخیت ملاقات داشته باشد او نیز همراه آن شخصیت می میرد. برای مثال ورولف به کاراکتر خاصی حمله می کند و دکتر بخواهد آن شخص را نجات دهد یا کارآگاه بخواهد استعلام او را بگیرد، این شخصیت‌ها نیز همراه هدف کشته خواهند شد.

نقطه ضعف ورولف:
هنگامی‌که ورولف به‌عنوان گرگینه در حال حمله یا “رمپیج” است، با یک شلیک معمولی کشته می‌شود و دیگر نامیرا نیست.

تقابل ورولف و وترن:
اگر ورولف به وترن در حالت آلارم روشن حمله کند، هر دو شخصیت با یکدیگر کشته می‌شوند. این ویژگی ورولف را به تنها کاراکتری تبدیل می‌کند که می‌تواند وترن را در حالت آلارم روشن از بین ببرد. به همین ترتیب، چه ورولف به وترن حمله کند و چه وترن به ورولف، نتیجه کشته شدن هر دو خواهد بود.

کاراکترهای اصلی مقابل ورولف

تعدادی از کاراکترهای شهر می‌توانند در برابر ورولف بایستند. یکی از این کاراکترها هایپر است. هایپر یک جادوگر سفید است و با استفاده از جادو می‌تواند از کشته شدن شخصیت‌هایی که مورد حمله ورولف قرار گرفته‌اند، جلوگیری کند. علاوه بر این، اگر هایپر مداخله کند، خود ورولف نیز کشته خواهد شد.

نکاتی برای بهبود بازی پلیرها در نقش گرگینه

این کاراکتر توانایی آن را دارد که در یک حمله، هفت یا هشت نفر از بازیکنان را به‌طور همزمان از بین ببرد. او باید به‌گونه‌ای عمل کند که خود را شهروند جلوه دهد تا بتواند در بازی به پیروزی برسد.

این شخصیت می‌تواند با سرقت نقش‌ها، بازی را به نفع خود تغییر دهد. برای مثال، ممکن است هنگام پنهان شدن در غار، شرایطی ایجاد کند که مورد حمله قرار گیرد و در نتیجه نقش‌های مهمی را از بازی حذف کند. همچنین، می‌تواند شرایطی فراهم کند که یک شخصیت خاص هدف قرار گیرد و در این حالت، چندین نقش به‌طور همزمان کشته شوند.

این کاراکتر باید تمام تلاش خود را بکند تا جزو سه شخصیت پایانی بازی باشد، زیرا تنها در این شرایط می‌تواند به پیروزی برسد.

نکته مهم این است که در سناریوی اپیک، توافق و دست دادن بین شخصیت‌ها وجود ندارد و بازی تنها تحت شرایط خاصی به پایان می‌رسد. بنابراین، شخصیت‌های مستقل باید با برنامه‌ریزی دقیق عمل کنند. توجه به جزئیات و تحلیل درست موقعیت‌ها نقش کلیدی در موفقیت آن‌ها دارد و تنها با مدیریت صحیح می‌توانند بازی را به بهترین شکل پیش ببرند.

به گیمیت بپیوندید.

از آخرین اخبار ایونت ها و اتاق فرار ها مطلع شوید.

اسکیپ‌روم خودت را در گیمیت ثبت کن تا دیده بشی و فروشت رشد کنه!